یک سؤال با پاسخی بدیهی!!
زنجیر
چیست؟ آیا چیزی جز اتصال تعدادی حلقه به همدیگر است؟ پس ارتباط و اتصال بین این
حلقه ها خودش نوعی هنر است که تحت عنوانی مستقل به نام «زنجیر» خود را نمایان می
کند. به نظر می رسد کار تشکیلاتی را می توان به مثابه استعاره ی زنجیر دانست.
مسئولیت پذیری هر نفر در تشکیلاتی در حکم حلقه های مستقلی است که با ارتباط با
سایر افراد در یک فعالیت تشکیلاتی حکم زنجیر را پیدا می کنند. ساده تر اینکه هر
چند من نوعی بتوانم کارم را به تنهایی و صحیح انجام دهم ولی مثالم شبیه یک حلقه
محکم تنهاست! ولی وقتی من بتوانم این مسئولیت پذیری خودم را با دیگران ارتباط
بدهم، کار تشکیلاتی معنا پیدا می کند. بر همین اساس می توان چنین نتیجه گرفت که در
کار تشکیلاتی هم فرد اصالت دارد و هم تشکیلات.
اما حالا حلقه مفقوده چیست؟ در کار تشکیلات الزاما هنر این نیست که دو تک حلقه را به هم متصل کنیم، گاهی اوقات هنر آدم تشکیلاتی این است که می تواند واسط بین ارتباط دو زنجیره بلند باشد. به عبارتی دو جزیره مجزای از هم را به هم متصل نماید. این یعنی جایگاهی به نام حلقه مفقوده.