پایگاه مضمار با هدف نشان دادن عملی آموزه های تشکیلاتی در تابستان 1390 طی سفری دو روزه به استان همدان با برخی از بزرگان تشکیلاتی این استان دیدار داشته و از آموزه های آنها استفاده کرد. در زیر شما تصاویری از این سفر را مشاهده می کنید. ان شاالله سفرنامه آن هم به زودی باگذاری می شود.
فایل زیر گزارش تصویری غرفه دائر شده توسط پایگاه مضمار در کنار مزار شهدای هویزه اواخر اسفند ماه 1390 و اوایل فروردین 1391 است. در این غرفه با مطرح کردن مباحث تشکیلات اسلامی برای اقشار مختلف ضمن آشنا کردن آنها با ادبیات تشکیلات اسلامی، چهره های تشکیلاتی شناسایی شده و با آنها تعاملات مدت دارمان را شروع کردیم.
مشاهده این فایل می تواند شما را اندکی با فضای غرفه آشنا کند.
دریافت فایل
سایز: 14.3 مگابایت
توضیحات: گزارش تصویری غرفه تشکیلات اسلامی در مزار شهدای هویزه
ساجد هدایت عنوان طرحی است که با حضور اعضای پایگاه مضمار به رهبری استاد عرب اسدی شروع شده است و جلسه اول آن از ششم آذر ماه 1391 آغاز شد. در این طرح استاد عرب اسدی با رویکری تشکیلاتی به سیره امام سجاد علیه السلام نگاه می کند و مطالبی را که در این زمینه با تدبر در این زبور آل محمد بدست می آید را بیان می کنند
فایل صوتی این جلسات ان شاالله هر هفته بارگذاری خواهد شد
جلسه اول مقدمه ای بود بر ورود به این نگاه و جایگاه تربیت آدم تشیکلاتی در زمان حضرت امام سجاد علیه السلام که پیش از ورود به صحیفه سجادیه ضرورت دارد لینک دانلود آن در ذیل آمده است
دریافت فایل
سایز: 4.49 مگابایت
توضیحات: جلسه اول: چرایی خواندن صحیفه سجادیه
دریافت فایل
عنوان: ساجد هدایت
سایز: 2.6 مگابایت
توضیحات: جلسه اول- دعای اول
در این دنیاى سازمانى، اگر ما باز بخواهیم تکرَوى کنیم، به نظر من، نهایتِ سادگى است. ما اگر امروز عملِ دسته جمعى نداشته باشیم کلاهمان پسِ معرکه است. که هست! براى اینکه همه چیز منظم و تشکیلاتى و سازمانى است. امام موسی صدر(حفظه الله)
توجه به نیرو ها
عملیات محرم بود. توی نفربر بی سیم، نشسته بودیم آقا مهدی، دو سه شب بود نخوابیده بود. داشتیم حرف می زدیم. یک مرتبه دیدم جواب نمی دهد. همان طور نشسته، خوابش برده بود. چیزی نگفتم. پنج شش دقیقه بعد، از خواب پرید. کلافه شده بود. بد جوری. جعفری پرسید:«چی شده؟» جواب نداد. سرش را برگردانده بود طرف پنجره و بیرون را نگاه می کرد. زیر لب گفت «اون بیرون بسیجی ها دارن می جنگن، زخمی می شدن، شهید می شن، گرفته م خوابیده م.» یک ساعتی، با کسی حرف نزد.
شهید مصطفی چمران
کم کم همه بچه ها شده بودند مثل خود دکتر ؛ لباس پوشیدنشان، سلاح دست گرفتنشان، حرف زدنشان. بعضی ها هم ریششان را کوتاه نمی کردند تا بیش تر شبیه دکتر بشوند. بعدا که پخش شدیم جاهای مختلف، بچه ها را از روی همین چیز ها می شد پیدا کرد. یا مثلا از این که وقتی روی خاک ریز راه می روند نه دولا می شوند، نه سرشان را می دزدند. ته نگاهشان را هم بگیری، یک جایی آن دوردست ها گم می شود.