اسوه های تشکیلاتی- حاج احمد متوسلیان(حفظه الله)
در ذیل چند خاطره ناب تشکیلاتی از
حاج احمد متوسلیان فرمانده دلاور لشکر 27 محمد رسول الله صلی الله علیه وآله و
سلم، آمده است. شهد شیرین این خاطرات گوارای وجودتان.
دغدغه فرمانده برای نیرو ها
بچه ها از شرایط بدی که توی پادگان داشتیم مریض شده بودند. یک بار حاجی رفت سراغ یکی از خلبان ها و گفت«بچه های مارو ببرید عقب» اعتنا نکردند یا گفتند«نمیکنیم».
حاجی اشاره کرد،چند نفر دور هلی کوپتر پخش شدند.ضامن نارنجک را کشید و گفت«اگه بچههای ما رو نبرید،هلی کوپتر رو همین جا منفجر میکنیم».
خلبان ها فرار کردند.سرهنگ آمد چیزی بگوید،سیلی حاج احمد کنارش زد.
******
توجه به نیرو ها
شما برادرا باید حسابی حواستون به اطراف باشه. دائماَ چپ و
راستو چک کنید. الکی خودتونو به کشتن ندید.
وقت
عملیات که میشد،خودش جلوتر از همه بود. وقتی با او میرفتی، میدانستی که اگر یک
پشه هم توی هوا بپرد، حواسش هست.
وقتی هم که عملیات تمام میشد، هرچه میگفتی«حاجی،دیگه بریم.»نمیآمد. همهی گوشهکنار را سر میزد که مبادا کسی جامانده باشد. وقتی مطمئن میشد، میرفت آخر ستون با بچه ها برمیگشت
******
ولایت پذیری
مردم از صبح جلوی در نشسته بودند.بغض گلوی همه را گرفته بود. وضع خود احمد هم بهتر از آن ها نبود. قرار بود آن روز از مریوان بروند. مردم التماس میکردند میخواستند «کاک احمد»شان را نگه دارند. شانه هایشان را میگرفت، بغلشان میکرد و میگذاشت سیر گریه کنند.چشم های خودش هم سرخ و خیس بود.
رفت بین مردم و گفت«شما خواهر و برادرای من هستید.من هرجا برم به یادتون هستم. اگه دست خودم بود، دوست داشتم همیشه کنارتون باشم. ولی همون که دستور داده بود احمد بره کردستان حالا دستور داده بره یه جای دیگه. دست من نیست. وظیفهس.باید برم».