فراری از ستیز نیست...
مجتمع انسانى غیر از این نیست که از افراد و اقوامى داراى طبایع و افکار مختلف تشکیل می یابد، و در این مجتمع هیچ اجتماعى بر اساس سنتى که حافظ منافعشان باشد اجتماع نمی کنند مگر اینکه اجتماع دیگرى علیه منافعش و مخالف با سنتش تشکیل خواهد یافت، و دیرى نمی پاید که این دو اجتماع کارشان به اختلاف کشیده و سرانجام به نزاع و مبارزه علیه هم برمىخیزند، و هر یک در صدد برمی آید که آن دیگرى را مغلوب کند.
پس با این حال مساله جنگ و جدال و اختلافاتى که منجر به جنگهاى خسارتزا می شود امرى است که در مجتمعات بشرى گریزى از آن نبوده و خواه ناخواه پیش می آید، و اگر این امر قهرى نبود انسان در خلقتش به قوایى که جز در مواقع دفاع بکار نمی رود از قبیل غضب و شدت و نیروى فکرى، مجهز نمی شد. پس اینکه می بینیم انسان به چنین قوایى در بدن و در فکرش مجهز است خود دلیل بر این است که وقوع جنگ امرى است اجتناب ناپذیر، و چون چنین است به حکم فطرت بر جامعه اسلامى واجب است که همیشه و در هر حال تا آنجا که می تواند و به همان مقدارى که احتمال می دهد دشمنش مجهز باشد مجتمع صالحش را مجهز کند.
و این تجهیز اما، اگر در بستر هدایت شونده تشکیلات صورت نپذیرد، سرعت و قوت عصیان و طغیان دشمنان خدا را شدت می بخشد.
به قدر توانایی، بایستی که نائره فساد را که باعث بطلان کلمه حق و هدم اساس دین فطرى می شود و نمی گذارد خدا در زمین پرستش شود و عدالت در میان بندگان خدا جریان یابد خاموش ساخت...
این خاموشی آتش فساد تشکیلات باطل را جز تشکیلات حق، کسی عهده دار نیست!