صحبت نظری از تشکیلات و کار تشکیلاتی زمانی ثمر میدهد که در قالب یک توانمندی ظهور پیدا کند. برخی گمان میکنند با مطالعه دقیق پیرامون تشکلهای مختلف و بررسی اهداف و راه رسیدن آنها به هدفهایشان و همچنین مطالعه تکنیکها و روشهای آنها، تشکیلاتی شدهاند؛ حال آنکه این مطالعات صرفاً یکسری گزارههای دانشی است. زمانی این دانش در افراد نتیجه میدهد که به بینش تبدیل شود و لازمه گذر از دانش تشکیلاتی به بینش تشکیلاتی، فعالیت عملی است که به فهم و درک عمیق کار تشکیلاتی در افراد کمک میکند. مثلا در یکی از سرفصلهای کار تشکیلاتی گفته میشود که در کار تشکیلاتی انسان باید به تشکیلات متعهد باشد و این تعهد خودش را در عدم تقدم رأی فردی بر رأی تشکیلات نشان میدهد. دانستن چنین مطلبی، یعنی داشتن دانش این قسمت ولی آیا صرف دانستن، عمل را هم به دنبال دارد؟ الزاماً انسانها به چیزهایی که میدانند عمل نمیکنند. وقتی من به عنوان کسی که علاقهمند به فراگیری ادبیات تشکیلات هستم، چنین دانشی کسب میکنم، باید همین را در عمل تمرین نمایم. مثلا تصور کنید اردویی رفته اید که مسئول اردو میگوید: «از این طرف برویم»، با وجود مخالفت شما با مسیر انتخابی، اگر انتخاب مسئول اردو را مقدم بر انتخاب خود دانستید، نشان میدهد این مطلب تشکیلات را فهم کردهاید وگرنه صرف بحثهای نظری پیرامون چیزی که در رفتار ما تغییری ایجاد نکند، فایدهای ندارد.